فرشتگان و سجده بر آدم ـ علیه السلام ـ
مراحل جسمی آدم ـ علیه السلام ـ او را به مقامی نرسانید که لیاقت یابد و به عنوان گل سرسبد موجودات و مسجود فرشتگان، معرفی شود. مرحله تکاملی بشر به آن است که روح انسانی از جانب خدا به او دمیده گردد، دراین صورت است که آدم در پرتو آن روح ویژه انسانی، لیاقت و استعداد فوق العاده پیدا میکند، و خداوند به فرشتگان فرمان میدهد که به عنوان تکریم و تجلیل از مقام آدم ـ علیه السلام ـ او را سجده کنند، یعنی خدا را سجده شکر بجا آورند که چنین موجود ممتازی را آفریده است.
خداوند به فرشتگان خطاب نمود و فرمود: «من بشری از گل میآفرینم، هنگامی که آن را موزون نمودم و از روح خودم در آن دمیدم بر آن سجده کنید.»[1]
بنابراین سجده فرشتگان به خاطر آن روح ویژهای بود که خداوند در کالبد بشر دمید، و چنین روحی، به آدم لیاقت داد تا نماینده خدا در روی زمین شود.
آدم دارای دو بُعد است: جسم و روح انسانی. جسم او به حکم مادی بودنش، او را به امور منفی دعوت میکرد و روح او به حکم ملکوتی بودنش او را به امور مثبت فرامیخواند.
فرشتگان جنبههای مثبت آدم ـ علیه السلام ـ را بر اساس فرمان خدا، دیدند، و بدون چون و چرا آدم را سجده کردند، یعنی در حقیقت خدا را در راستای تجلیل از آدم سجده نمودند.[2]
ولی ابلیس جنبه منفی آدم، یعنی جسم او را مورد مقایسه قرار داد، و از سجده کردن آدم خودداری نمود، و فرمان خدا را انجام نداد.
درست است که سجده بر آدم ـ علیه السلام ـ واقع شده و آدم ـ علیه السلام ـ قبله این سجده قرار گرفت. ولی همه انسانها در این افتخار شرکت دارند، چرا که لیاقت و استعدادهای ذاتی آدم موجب چنین تجلیلی از مقامش گردید، و چنین لیاقتی در سایر انسانها نیز وجود دارد.
از این رو در روایات معراج نقل شده: در یکی از آسمانها، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به جبرئیل فرمود: «جلو بایست تا همه ما و فرشتگان به تو اقتدا کنیم.»
جبرئیل پاسخ داد: «از آن هنگام که خداوند به ما فرمان داد تا آدم را سجده کنیم، بر انسانها پیشی نمیگیریم، و امام جماعت آنها نمیشویم».
و نیز هنگامی که آدم ـ علیه السلام ـ از دنیا رفت، فرزندش «هِبَهُ الله» به جبرئیل گفت: «جلو بایست و بر جنازه آدم ـ علیه السلام ـ نماز بخوان». جبرئیل در پاسخ گفت: «ای هِبَهُ الله! خداوند به ما فرمان داد تا آدم را در بهشت سجده کنیم، بنابراین برای ما روا نیست که امام جماعت یکی از فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ قرار گیریم.»[3]
تکبر و سرکشی ابلیس
ابلیس گرچه فرشته نبود[4] ولی از عابدان ممتاز خدا با نام «حارث» در میان کرّوبیان و فرشتگان، به عبادت خدا اشتغال داشت، و به فرموده حضرت علی ـ علیه السلام ـ، «او شش هزار سال خدا را عبادت نمود، که معلوم نیست از سالها دنیا است یا سالهای آخرت، در عین حال لحظهای تکبر، همه عبادت او را پوچ و نابود ساخت».[5]
همه فرشتگان فرمان حق را به طور سریع اجرا کردند، ولی ابلیس بر اثر تکبر، از سجده نمودن خودداری ورزید، و در صف کافران قرار گرفت.[6]
مطابق آیه 34 بقره، ابلیس در این نافرمانی، مرتکب سه انحراف و خلاف شد:
1. خلاف عملی: چنان که تعبیر به «اَبی» (سرکشی کرد) بیانگر آن است، که موجب فسق او شد.
2. خلاف اخلاقی: چنان که تعبیر به «اِستَکْبَرَ» (تکبیر ورزید) حاکی از آن است که موجب خروج او از بهشت، و داخل شدنش به دوزخ گردید.
3. خلاف عقیدتی، که با مقایسه کبر آمیز خود، عدل الهی را انکار کرد «وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ؛ از کافران گردید».
خداوند به ابلیس خطاب کرد و فرمود: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که از سجده کردن مخلوقاتی که با قدرت خود آن را آفریدم سرباز زدی؟»
ابلیس در پاسخ خدا، نه تنها عذرخواهی نکرد، بلکه با مقایسه غلط خود که مقایسه جسم خود با جسم آدم بود گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریدهای، ولی آدم را از گِل و آتش بر گل برتری دارد.
همین تکبر و خود برتربینی ابلیس باعث شد که خداوند به او فرمان داد:
«فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیکَ لَعْنَتِی إِلى یوْمِ الدِّینِ؛ از آسمانها و صفوف فرشتگان خارج شو که تو رانده درگاه منی، و قطعاً لعنت من بر تو تا روز قیامت ادامه دارد.»
ابلیس گفت: «پروردگارا! مرا تا روزی که انسانها برانگیخته میشوند (روز قیامت) مهلت بده».
خداوند فرمود: «تو از مهلت شدگان هستی، ولی تا روز و زمان معین.» ابلیس (که از این مهلت، بیشتر مغرور شد، و از آن جا که در رابطه با آدم ـ علیه السلام ـ رانده درگاه خدا شده بود، همه دشمنی خود را به آدم آشکار کرد و) گفت: «خدایا به عزتت سوگند، همه انسانها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خالص تو را از میان آنها، که بر آنها سلطه ندارم».[7]
ادامه تکبر ابلیس
گویند: در عصر حضرت موسی ـ علیه السلام ـ، روزی ابلیس نزد حضرت موسی ـ علیه السلام ـ آمد و گفت: «میخواهم هزار و سه پند به تو بیاموزم».
موسی ـ علیه السلام ـ او را شناخت و به او فرمود: «آن چه که تو میدانی، بیشتر از آن را من میدانم، نیازی به پندهای تو ندارم».
جبرئیل ـ علیه السلام ـ بر موسی ـ علیه السلام ـ نازل شد و عرض کرد: «ای موسی! خداوند میفرماید: هزار پند او فریب است، اما سه پند او را بشنو».
موسی ـ علیه السلام ـ به ابلیس فرمود: «سه پند از هزار و سه پندت را بگو!»
ابلیس گفت: «1. هر گاه تصمیم بر انجام کار نیکی گرفتی، در انجام آن شتاب کن و گرنه تو را پشیمان میکنم؛ 2. اگر با زن نامحرمی خلوت کردی، از من غافل نباش که تو را به عمل منافی عفت وادار مینمایم؛ 3. هرگاه خشمگین شدی، جای خود را عوض کن، و گرنه موجب فتنه خواهم شد.
اکنون که تو را سه پند دادم (به تو حقّی پیدا کردم) در عوض، از خدا بخواه تا مرا بیامرزد.»
موسی ـ علیه السلام ـ خواسته ابلیس را به خدا عرض کرد، خداوند فرمود: «شرط آمرزش شیطان آن است که به کنار قبر آدم ـ علیه السلام ـ برود و خاک قبر او را سجده کند.»
حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ کرد.
ابلیس که هم چنان در خودخواهی و تکبر غوطهور بود، گفت: «ای موسی! من در آن هنگام که آدم ـ علیه السلام ـ زنده بود، بر او سجده نکردم، چگونه اکنون حاضر شوم که بر خاک قبر او سجده کنم؟!».[8]
[1] . ص، 71.
[2] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 58.
[3] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 58.
[4] . به گفته قرآن، ابلیس از نژاد جن بود، که در جمع فرشتگان عبادت میکرد. (کهف، 50)
[5] . نهج البلاغه، خطبه 192.
[6] . بقره، 34.
[7] . سوره صاد، آیه 71 تا 83؛ نام ابلیس حارث بود، پس از آن که از درگاه خداوند رانده شد، به ابلیس لقب گرفت، زیرا ابلیس یعنی مأیوس گشته از رحمت خدا.
[8] . همای سعادت، ص 206.